سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوردن از سرِ سیری، خواب بی شب زنده داری، خنده بی [مایه] شگفتی، ناله و مویه بلند به هنگام مصیبت، و بانگ نای در نعمت و شادمانی، نزد خدا سخت ناپسند است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :68
بازدید دیروز :458
کل بازدید :2040356
تعداد کل یاداشته ها : 1984
103/2/11
6:11 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
خلیل منصوری[174]
http://www.samamos.com/?page_id=2

خبر مایه
پیوند دوستان
 
فصل انتظار اهالی بصیرت هزار دستان سرباز ولایت رایحه ی انتظار اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی .:: مرکز بهترین ها ::. نگارستان خیال جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی نگاهی نو به مشاوره پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... حمایت مردمی دکتر احمدی نژاد آقاشیر کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب صراط مستقیم هم رنگــــ ِ خـــیـــآل جبهه مقاومت وبیداری اسلامی کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! تکنولوژی کامپیوتر وبلاگ منتظران سارا احمدی بوی سیب BOUYE SIB رمز موفقیت محقق دانشگاه سرزمین رویا وبلاگ تخصصی فیزیک پاک دیده آدمک ها ✘ Heart Blaugrana به نام وجود باوجودی ... سرباز حریم ولایت دهکده کوچک ما از قرآن بپرس کنیز مادر هرچه می خواهد دل تنگت بگو •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• پیامبر اعظم(ص) عطاری عطار آبدارچی ستاد پاسخگویی به مسایل دینی وبلاگ شخصی امین نورا چوبک نقد مَلَس پوست کلف دل نوشت 14 معصوم وقایع ESPERANCE55 قدرت شیطان دنیای امروز ما تا ریشه هست، جوانه باید زد... آواز یزدان خلوت تنهایی کتاب شناسی تخصصی اس ام اس عاشقانه طرحی نو برای اتحاد ایرانیان سراسر گیتی در گوشی با خدا **** نـو ر و ز***** اس ام اس سرکاری و خنده دار و طنز دنیا به روایت یوسف جاده خدا خام بدم ایلیا حرفای خودمونی من بازی بزرگان کویر مسجد و کلیسا - mosque&church دنیای ماشین ها بچه دانشجو ! پژواک سکوت گنجهای معنوی دنیای موبایل منطقه‏ ممنوعه طلبه علوم دینی مسافر رویایی انواع بازی و برنامه ی موبایل دانشجو خبر ورزشی جدید گیاهان دارویی بانوی بهشتی دو عالم سلام

ژاله بر گونه بهار می غلتد؛ پنجره خیس از نگاه بهار به بیرون می نگرد. دلم هری می ریزد. نسیم شاخ را می تکاند. گلبرگهای شکوفه بهار نارنج بر خاک بوسه می زنند. نسیم خنک بامدادی، شکوفه های گیلاس و آلبالو را بر دوش می گیرد و در آسمان می گرداند.

من این جا در کنج اتاقم به انتظار نشسته ام. قرآن در دست، ذکر می گویم. پدر بزرگ و مادربزرگ بر مبل نشسته اند. تو گویی امروز به هم رسیده اند. مادربزرگ موهایش را آراسته و در زیر دستمال سفید پنهان کرده و یک روسری بر آن کشیده است. جامه های رنگارنگش، بوی تازگی می دهد.

هفت سین ما به سبزه کمال شده است. چند روزی است که بذرش را به نم آبی در پارچه خیس برای امروزی آماده کرده ام. مادرم می آید با آینه ای از پاکی. ماهی سیاه کوچولو در کنار ماهی قرمز تنگ، حیات را معنای دیگر می بخشد. سین سمنو بوی گندم می دهد. سیب سرخ، دلم را به بوی مهرش مسرور می کند.

دلم مثل سیر و سرکه می جوشد نکند پدر دیر کند و نیاید. سیر و سرکه را می نگرم، آرام بر سر سفره در کنار هم نشسته اند. آرامش آنان چشمش را پر می کند، اما آب دهانم بی هیچ دلیلی راه می افتد؛ چون نگاهم در سماق خیره مانده است. آب دهانم را قورت می دهم.

مادر بزرگ صلوات می فرستد. تسبیح می گرداند و سبحات قلبم را یک یک به ذکر الهی آب و جارو می کند. دوباره چشم در سفره می گردانم. چرا زمان به درازا کشیده است؟! کی می آید؟! سنجد سلامت را با تمام وجودش برایم مژده می دهد. پوستش چه سلامت  و تازگی به  پوستم داده است. شیرین گوشتش، تنم را سلامت می داد و سفتی استخوانش، مرا چون ستون استوار می سازد. از بیکاری فلسفه بافی می کنم تا تو بیایی.

سکوت و خاموشی فضای بیرون آن را آکنده است؛ اما دلم چون ساعت می نوازد: تک تک تک... ناگهان صدای توپ تحویل بر می خیزد: همه دست به آسمان بلند کرده ایم و دلهایمان را با آسمان پیوند می زنیم. خاک دیگر نمی تواند با ما همراه شود. این مادر طبیعت دوست دارد پرواز ما را از آشیانه خاک زمین بنگرد. ساعت تحویل می شود و چشمان در گردونه آسمان چون گردونه آسیاب زمانه می گردد. در نوید نوروزی آسمان می خواند: یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال.


94/12/26::: 9:46 ص
نظر()